گردشگران تقریبا 40% از بودجه خود را صرف خرید غذا در هنگام سفر میکنند. همچنین گراتزیانی(2003) در کتاب راهنمای بازار خدمات مواد غذایی و رستوران بیان نموده که 50% از درآمدهای رستورانها از طریق مسافران حاصل میشود.
این نشان میدهد که یک ارتباط متقابل بین غذا و صنعت گردشگری وجود دارد. از همه مهمتر، غذا به عنوان یک ابزار تبلیغاتی مناسب و موثر جهت انتخاب و معرفی مقصد شناخته شده است. بنابراین با افزایش علاقهی گردشگران به روشهای آشپزی بومی و سنتی، مقاصد بیشتری در حال تمرکز بر روی غذا به عنوان محصول اصلی گردشگری خود هستند. به عنوان مثال هماکنون فرانسه، ایتالیا و تایلند بخاطر روش آشپزی خاصی که دارند شناخته شدهاند. البته از اینگونه پتانسیلها در ایران هم وجود دارد،مثلا در شمال ایران در گذشتهی نزدیک بیشتر غذاها بر روی هیزم و با استفاده از ظروف محلی مثل ظرفهای گلی یا گمج و قاشق چوبی پخته میشد،نکتهی مهم در پخت این غذاها استفاده از سبزیجات محلی و گوشت تازهی محلی است که از همان محل و منطقه تهیه میگردید.
اهمیت ارتباط میان غذا و گردشگری قابل چشم پوشی نیست.هر مقصدی جذابیتهای خاص خود را به همراه دارد که میتواند در جذب گردشگران کشورهای مختلف تاثیرگذار باشد.
فرچوت عنوان کرد که با استفاده از تصاویر مربوط به غذا میتوان جنبههای فرهنگی از یک کشور را به گردشگران ارائه داد. به عنوان مثال، مقاصد با استفاده از غذا میتوانند"مکتب فرهنگی، جایگاه، هویت فرهنگی و ارتباطات و مراودات خود" را به نمایش بگذارند.
علاوه بر این، هابزباون و رنجر(1983) استدلال کردند که غذاهایی که بخاطر طعم و کیفیت، بسیار شناخته شده هستند میتوانند به محصولات توریستی ارتقا یابند.
جونز و جنکینز(2002) غذا را تنها یک نیاز اولیه برای گردشگران نمیدانند بلکه آن را یک عامل فرهنگی برای نشاندادن تصویر مثبت از مقصد به شمار میآورند. باتوجه به اینکه بکارگیری غذا میتواند فرهنگ و هویت یک مقصد را برجسته سازد، مصرف غذا میتواند به توسعه مقصد گردشگری بیانجامد.
علاوه بر این مصرف غذا بر اقتصاد یک مقصد نیز تاثیرگذار است و برای گردشگران محیطی خاص فراهم میکند. ورودی گردشگران هنگکنگ به علت رشد تعداد رستورانهایی که تنوع غذایی بسیاری دارند رو به افزایش است. در واقع دلیل اصلی سفر افراد به هنگ کنگ تجربه کردن و خوردن غذاهای جدید است.
فعالیتهای غذایی و آشپزی یک مقصد نیز به عنوان توریسم فرهنگی طبقهبندی میشود. ریچاردز(1996) ادعا کرد که توریسم فرهنگی شامل تجربهی جاذبههای فرهنگی و نیز چشیدن از مواد غذایی محلی میباشد.کیم(1998) بیان کرده است کهکه عوامل فرهنگی از عوامل تعیینکننده و مهم تقاضای گردشگران محسوب میشود.گردشگران فرهنگی عموما به محصولات و فرهنگ یک مقصد خاص و همچنین تجربه و یادگیری پیرامون آن فرهنگ علاقمند هستند.
غذا نقش کلیدی در جذب گردشگران یک مقصد خاص ایفا میکند و این به واسطه انعکاس فرهنگ و شیوه زندگی یک منطقه است.گردشگری غذا و شراب بطور پیوسته و منظم در حال رشد است و در بازار این روزها بسیار مورد تقاضا میباشد. بسیاری از محققان ثابت کرده اند که روش آشپزی تاثیر زیادی بر تصمیم مسافران در انتخاب مقصد تعطیلاتشان دارد. علاوه بر این،روش آشپزی یک کشور میتواند هویت ملی یا فرهنگی آن کشور را در معرض تماشا قرار دهد. به عنوان مثال،تصویری که همیشه از فرانسه وجود دارد تداعیکنندهی غذا و شراب است. به علاوه علاقه شدید مردم ازسفر به ایتالیا به واسطهی غذاهای آنجاست(بوین،ویلیامز و هال،2002).کوریگلیانو(2002) معتقد است که توفیق غذاهای ایتالیایی عمدتا به دلیل تلفیق هنر آشپزی این کشور به هویت ملیاش نسبت داده شده است. غذا با فرهنگ ایتالیایی ادغام شده و با شیوه زندگی مردمانش پیوند خورده است و این موارد بر به همپیوستگی غذا و گردشگری صحه میگذارد.
کوآن و وانگ(2004) اشاره کردند که غذا میتواند تجربه و لذت منحصربفردی به مسافران انتقال دهد.بطور خاص،غذا ممکن است باعث افزایش تجربه گردشگران شود و می تواند خاطره انگیزترین بخش سفر باشد.
بنابراین غذای یک مقصد میتواند بیانگر تصویر و متمایزکنندهی مقصد باشد. از این رو،شناسایی و تثبیت موقعیت یک محصول در بازار برای توسعه یک تصویر بالقوه بسیارمطلوب است.گردشگری غذا نه تنها برای گردشگران جذاب است بلکه سهم بهسزایی در توسعهی زیستمحیطی، اقتصادی و اجتماعی یک مقصد دارد. از این گذشته مناطقی که قادرند از شراب و غذای خود نهایت استفاده را برده و محصولشان را به خوبی عرضه نمایند و آن را به عنوان اصلیترین محصول گردشگری جای دهند سود وافری از توسعهی گردشگری در مقصدهایشان خواهند برد. اگرچه غذا نقش بسیار حائز اهمیت خود را در صنعت گردشگری تداوم میبخشد ولی تاکنون قادر به جذب محققان چندانی در این حیطه نبوده است.